اعتراف۹(گفتم،گفت)
شنبه, ۵ بهمن ۱۳۸۷، ۰۵:۳۸ ب.ظ
بسم الله
دیشب که عجالتا تا ساعت ۳بامداد داشتیم سر و کله می زدیم با اصول فقهی و بانکداری اسلامی. وقتی هم خوابیدیم خواب مضاربه و مساقات و جعاله و رفقایشان را می دیدیم که دنبالمان کردند. کابوس بود! اما هر چه بود امروز ۱۰:۳۰ گذشت. الحمدللهبعدش هم که به دلایل بسیار سری جلسات دوستانه مختلفی داشتیم. به نتایجی رسیدیم و به نتایجی نرسیدیم. البته قبل از آن هم با هادی فکری عزیز یک گفتم گفت نوشتیم برای آن شبکه رادیویی.
ناهار را هم سر علی محمدی زنجان خراب شدیم. کلی هم ول گشتیم در دانشگاه. حال داد!
الآن هم چشمانم اندازه تیم ملی خواب است. ساعت ۵:۳۰ است. می خواهم تمام کنم و بروم خوابگاه تا بمیرم!
البته قبلش یحتمل یک سری به حرم خواهم رفت و بعد از آن هم دقایقی را در خبرگزاری آینده روشن با خیزران خواهم گزراند. اگر کسی می خواهد مرا بدزدد، بداند که برنامه من این است. پول هم خیلی ندارم ها. پول همراهتان بیاورید.
*نکته:دیشب مراسم تودیع حامد خانی بود. از اتاق ۱۰۲ خوابگاه. بی معرفت رفیق نیمه راه شد و ۷ترمه تمام کرد. خیالش از سربازی هم راحت است. کارت معافی ش دیشب داشت تو جیبش بشکن می زد. من هم دلم می خواهد بروم.
*نکته:مصاحبه من با حاجاقا مخبر هم در نشریه دخت ایران منتشر شد. اگر می خواهید بخوانید، بخوانید. خوب است. موضوعش هم مناسب حال جوانان مجرد است: خانواده نیمه مستقل. بقیه مطالبش هم خواندن دارد. مصاحبه را در این جا بخوانید
۸۷/۱۱/۰۵
کی مراسم تودیع برا من می گیرن ؟ جان عالم به قربان من!!!
یا علی