اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

اول قرار بود هر روز اعتراف کنم. اما انگار اعتراف کردن هم توفیق می‌خواهد که اصلا در بساط ما یافت می‌نشود. برای همین گاه‌گداری این‌جا حرف می‌زنم.

آخرین نظرات

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۸۸، ۱۰:۰۲ ب.ظ

اعتراف34(برای خودش)

دوشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۸۸، ۱۰:۰۲ ب.ظ

بسم الله

امروز که دیدمش، دوباره می شلید. دلیلش را که جویا شدم، گفت که دوباره امروز صبح...

اعتراف امروز: تحمل بعضی چیزها که دیده ام، برایم غیر ممکن است. دلم تاب نمی آورد.

*نکته: مخاطب محترم! مثبت داخل کمانک را بخواند لطفا! (+)

۸۸/۰۴/۲۲
حسن میثمی

نظرات  (۱۰)

تحمل چیز خوبیه
:)
۲۲ تیر ۸۸ ، ۲۲:۰۹ محمد آرمند
دل بی‌تاب از بی‌خبری! گریه نکن. خوب؟
.........
۲۳ تیر ۸۸ ، ۰۲:۰۲ سید محمد باقر موسوی
سلام حسنم
به سبک خودت میخوام باهات حرف یزنم گوش کن :
دستورجلسه : تمام من حرف من هم با تو همینه . چرا ؟ چرا امثال خودش باید این روزها بشلن ؟ چرا هیچ دوستی برای خودمون نگه نداشتیم ؟ چرا ادم دروغ گو ( تازه اونم به دروغ ) باید بشه مسئول دنیا و اخرت ما ؟ چرا باید هر بلایی که خواستن سرمون در اوردن و تازه صدامون هم در نیاد ؟ چرا چرا چرا ...
که در جواب همه این چراها چی به من میگی ؟ پشتیبان باش !
خارج دستور : خیلی نگران خودش نباش که هم روحش خیلی بزرگتر از این حرف هاست هم جسمش !
بعد از دستور : یادش به خیر ... خیلی خوب است که قیصر نیست در این روزها ... اخر او شاعر بود !
صورت جلسه : اللهم عجل لولیک الفرج
با محمد باقر موافقم
البته اگر اشکالی نداشته باشد
۲۳ تیر ۸۸ ، ۱۱:۲۳ میترارضائی
ای کاش باد...
ای کاش باد این همه کاغذ را
می برد!
خوشحالم که همه با اسم خودشون نظر می دن
۲۳ تیر ۸۸ ، ۱۳:۱۴ مرضیه خواجه محمود
سلام
این هم اعتراف امروز من!
۲۴ تیر ۸۸ ، ۰۱:۵۳ سید محمد باقر موسوی
رونوشت به هادی :
نمی دونم از این کامنتی که گذاشتی چه منظوری داشتی ولی خوب این قدر هستیم که پای حرفمون وایسیم و حتی اگر لازم شده بشلیم !
۲۵ تیر ۸۸ ، ۱۵:۰۸ محسن فتاحی
سلام
با محمد باقر موسوی موافق نیستم کمی البته ببخشیدا ما با اونها دشمن نشدیم بلکه اونها با ما دشمن شدند ... اونها می خواستند که ما باهاشون دوست باشیم ولی ما دیگه علاقه ای نداشتیم که با آنها دوست باشیم ...
احتمالا هم همین خودش که شما گفتید هم نتوانسته تاب بیاورد و اون چیزهایی که دیده را نخواسته باور کند و الا که اوضاعش الآن خوب بود ...

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی