اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

اول قرار بود هر روز اعتراف کنم. اما انگار اعتراف کردن هم توفیق می‌خواهد که اصلا در بساط ما یافت می‌نشود. برای همین گاه‌گداری این‌جا حرف می‌زنم.

آخرین نظرات

جمعه, ۱ آبان ۱۳۸۸، ۰۹:۰۶ ب.ظ

اعتراف54(کروبی و لنگه کفش)

جمعه, ۱ آبان ۱۳۸۸، ۰۹:۰۶ ب.ظ

بسم الله

قصد رفتن داشتیم. اما مطمئن نبودیم. به پیشنهاد علیرضا قرار شد اول برویم مستراح و بعد برگردیم و تصمیم بگیریم که بمانیم یا برویم. در راه مستراح حضرت کروبی را دیدیم که در جمع جمعیت حدود 40 نفره ای وارد تشریفات شد. همانجا به علیرضا گفتم تصمیم بعد از مستراح مان هم گرفته شد!

از مستراح که آمدیم بیرون، فهمیدیم حضرتش بازدید نمایشگاه را به ماندن در VIP ترجیح داده است و آهنگ رفتن کرده. وقتی وارد فضای نمایشگاه شدیم، فقط این شعار به گوشمان می رسید: کروبی کروبی حمایت ات می کنیم.

تصمیم گرفتیم که برویم پایین و ماجرا را از نزدیک ببینیم. آن چنان دیدنی هم نبود. اما بالاخره یک چیزی درونمان اصرار می کرد که حتما برو! بعدا لازم می شود شاید!

ما که رسیدیم پایین، ظاهرا تصمیم گرفته بودند که آقا را ببرند بیرون. البته قبل از آن شیخ اصلاحات را برده بودند به غرفه روابط عمومی. اما پارتیشن های غرفه روابط عمومی بود که کنده می شد و به هوا ارسال می شد. هواداران شیخ شعار می دادند: بسیجی وحشی شده!

دیدند فایده ندارد. شیخ را بردند بیرون. از حاشیه های ماجرا بگذریم که اگر بخواهم تعریف کنم باید تکرار مکررات گذشته را بگویم. یک عده شعار می دادند: بسیجی واقعی همت بود و باکری؛ برخی هم می گفتند بسیجی واقعی نورعلی شوشتری.

شیخ را بردند بیرون. به ذهنم هم خطور نمی کرد بیرون بخواهد اتفاقی بیفتد. اما بعدا شنیدیم لنگه کفشی حواله بنده خدا کرده اند و یک تیر هوایی هم شلیک شده است! وا عجبا!

البته سبزی ها بعد از این که شیخ شان رفت، در راه برگشت باز هم شعار می دادند: یاحسین؛ میرحسین!

بعد از این که یک سری "مرگ بر منافق" شنیدند، خسته شدند و ساکت شدند. دقیقا 2 دقیقه بعدش انگار نه انگار که اتفاقی در نمایشگاه افتاده است. همه داشتند بازدید خودشان را می کردند!

این وسط اظهار نظرهای مردم جالب بود. زیاد است! انتظار ندارید که همه اش را بیاورم. نه؟

اعتراف امروز: علی رغم نهایت تنفرم از بعضی افراد، از تحقیرشان خوشحال نمی شوم. پرتاب لنگه کفش به سمت شیخ کار صحیحی نبود.

۸۸/۰۸/۰۱
حسن میثمی

نظرات  (۱۵)

آقای میثمی، دوست ندارم اینو بگم.مدتیه که در برخورد با نوشته های شما به سکوت بدی رسیدم و الان هم قصد نداشتم این سکوت رو بشکنم.
فقط یه چیزی میگم که امیدوارم اون رو فارغ از این احتمالات که نویسندش چه رنگی هست و چه رنگی نیست بخونید:
احساس میکنم کم کم دارید شبیه بعضی افرادی میشید که با تمام قوا به تعصب و قضاوتهای غیر منصفانه ی دیگران در مورد گروه های مخالفشون میتازند ، و در نهایت آدم میبینه که رفتارشون شبیه همون بعضی ها شده..
امیدوارم این فقط یه حس باشه .و یه حس اشتباه هم باشه
حقیقتا حرکت زشتی بوده پرتاب لنگ کفش به کروبی.
تهمت به نظام در مورد تجاوز، میلیون‌ها بار بدتر از این پرتابه. اینه که باعث اون شده.
۰۲ آبان ۸۸ ، ۰۰:۱۷ متهم ردیف اول
پاسخ حسن به gondlof عزیز:
سلام بزرگوار. در مقدمه من بگم که من کلا کور رنگی دارم و هیچ وقت انسان ها را رنگی نمی بینم. و حالا توضیحات من:
1.این جا وبلاگ شخصی من است و مسلما منعکس کننده عقاید من
2.با عرض معذرت می شه بگید در کدوم خط نبشته ی فوق بنده به اعتقادات عده ای -آن هم با تمام قوا- تاخته ام؟!
3.من فقط آن چه دیده ام را نقل کرده ام.
4.مطمئن باشید اشتباه است. من شبیه هیچ گروهی در این مملکت نیستم خدا را شکر!
برداشت کلی که در این مدت شناخت شما از شخصیتتان داشتم ، و آن چیزی که از ابتدا هم مرا جذب سیب خوشبو کرد ، بی تکلفی و سادگی نوشته هایتان بود و خلوصی که حس میکردم.درست است که شما مختارید در بلاگ شخصیتان هر مطلبی بگذارید ، اما از زمان بعد از انتخابات ، متاسفانه دیگر آن احساس سلم و آرامشی که از نوشته های شما دریافت میکردم ، از بین رفت.بخشی از این اتفاق میتواند بخاطر جو متشنج بعد از انتخابات باشد.اما بخش دیگرش به خود نویسنده مربوط است.مثلا در ماجرای روز قدس که به نظر میرسید از کسوت یک گزارشگر نقل میشود و انتظار طبیعی از گزارشگران ، بیطرفی در گفتار و صرفا شرح ماوقع است (گرچه که متاسفانه کم پیدا میشود گزارشگر بیطرف با حرفهای جهت داده نشده).از همانجا احساس کردم شما خیلی عوض شده اید.آن نوشته ظاهرا بیطرف بود ولی هرکسی با کمی دقت در آن میفهمید که جهت گیری نویسنده اش به کدام سمت است.
باز هم تاکید میکنم که البته که اینجا ملک تلک صاحبش هست و شما اختیاردار تام .اگر میبینید اینها را میگویم به آن خاطر است که خودتان اذعان دارید که شبیه به هیچ گروهی در این مملکت نیستید.ایکاش نبودید تا این حرفها هم بی اعتبار میشد.اما هستید آقای میثمی..شده اید...
باز هم با این امید که این فقط یک حس باشد .یک حس اشتباه
۰۳ آبان ۸۸ ، ۰۲:۰۹ سید محمد باقر موسوی
سلام
ای کاش با یک مدیریت امام گونه این قضایا خیلی پیش از این جمع شده بود ولی حیف ...
نمی دونم تا کی باید شاهد این توهینا این تند روی ها این کند روی ها و ... باشیم.
خدا خودش به دادمون برسه
یا علی
آیت‌الله بیات زنجانی: به هر میزان موثر باشید، در برابرتان ایستادگی می‌کنند،هتک حرمت‌ کروبی، نشانه موفقیت او است.
۰۳ آبان ۸۸ ، ۱۲:۰۶ متهم ردیف اول
پاسخ حسن به gondlof عزیز:
اگر این قدر اصرار دارید آدم ها را رنگی ببینید حرفی نیست. من عرض کردم که هیچ وابستگی به جریانات سیاسی حال حاضر ندارم. اما این را عرض نکردم که خودم هیچ نظری درباره جریانات اتفاق افتاده ندارم. مگر می شود انسان بی طرف و بی نظر باشد؟
به هر حال حداقل امیدوارم شما از فضای کنونی جامعه -البته تهران- که آدم ها را یا سبز می بینند یا سیاه، دوری کنید.
من نه سبزم نه سیاه نه سفید نه خاکستری. من نظرات خودم را دارم. گرچه ممکن است نظرات من به بخشی از نظرات بخشی از جامعه نزدیک تر باشد. اما قرابت، دلیلی بر قبول همه لوازم آن نظر نیست.
با تشکر
۰۳ آبان ۸۸ ، ۱۲:۰۹ متهم ردیف اول
پاسخ حسن به سیدمحمدباقر عزیز:
مشکل ما همین جاست سید! همین جاست که به جای این که خود آدم ها را قبول کنیم، دوست داریم همیشه یک کپی از اسطوره هایمان جلوی چشمانمان داشته باشیم.
۰۳ آبان ۸۸ ، ۱۳:۲۷ خودکارآبی
نمی دانم کی تمام می شود این ...
لنگه کفش هم دیگر مسخره شده.حالا هی درپ و درپ ملت لنگه کفش می اندازند به هرکس که از او خوششان نیاید.حالا آن لنگه کفش کجا و آن تنفر کجا و آن خبر کجا؟جداً که امر بر بعضی مشتبه شده که هر لنگه کفشی که پرت کنند معروف می شوند...!
مردم ما هم مثل زمان رسول اکرم شدند.بعد از صدقه دادن امیر المومنین و نازل شدن آیه، ملت فکر کردند حالا اگر اینها هم در رکوع انگشتر خود را بدهند برایشان آیه نازل می شود.به خاطر همین بعد از آن دوره کلی آدم سر هر نماز انگشترشان را صدقه می دادند!!!!
۰۶ آبان ۸۸ ، ۱۰:۱۷ نیره غدیری
خوش به حالتون که اینقدر قلب و ذهن تون بی دغدغه است که در گیر این سیاه بازی ها ( کلا سیاست ) میشید...
خوش به حالتون
۰۸ آبان ۸۸ ، ۲۱:۴۵ محسن فتاحی
سلام
علی رغم نهایت تنفرم از بعضی افراد، از تحقیرشان خوشحال نمی شوم. پرتاب لنگه کفش به سمت شیخ کار صحیحی نبود.
فکر کنم این جمله می تواند بی طرفی شما در نقل ماجرا را زیر سوال ببرد ...
باز به مرام شما که گفتید نه مثل بعضی از رسانه ها که اتفاق را آنجوری که دلشان می خواهد می نویسند...
یا علی
سلام
خوب بود
بعد هم کی گفته اظهار نظر مردم زیاد بود همش سه چارتا فحش کش دار دادن به من وتو بعد هم یکی دلش می خواست معروف شه تریپ اون جوجهه هی می گفت بیاین من رو بگیرین
پیشی بیا من و بگیر
همش ده دوازده شاید هم 30 40 تا نظر ما شنیدیم خوب نقل می کردی خو
یا علی
۱۰ آبان ۸۸ ، ۱۶:۱۴ مرضیه خواجه محمود
سلام
واقعا که!!!
۱۳ آبان ۸۸ ، ۱۰:۱۷ میترا رضائی
:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی