اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

اول قرار بود هر روز اعتراف کنم. اما انگار اعتراف کردن هم توفیق می‌خواهد که اصلا در بساط ما یافت می‌نشود. برای همین گاه‌گداری این‌جا حرف می‌زنم.

آخرین نظرات

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۸۹، ۰۲:۱۷ ب.ظ

81- «امام» ندیده‌ها!

پنجشنبه, ۱ مهر ۱۳۸۹، ۰۲:۱۷ ب.ظ

بسم الله

دیروز صبح، هم‌زمان با این که چهار ستون حسینیه امام خمینی(ره) را هنگام شعار دادن بچه‌های جهادی چک می‌کردم، داشتم با خودم حساب می‌کردم این‌ها همان‌هایی هستند که تا به‌شان نیازی شود،

گاه سر تا پا آماده می‌شوند برای تزریق خانه به خانه واکسن فلج اطفال؛

گاه به مأموران راهور کمک می‌کنند برای سهولت آمد و شد خلق الله در نوروز؛

گاه آماده‌باش می‌خورند برای تهدیدهای منافقین؛

گاه موتورهای‌شان را آتش می‌کنند برای جلوگیری از تجمع‌های خطرناک؛

گاه باتوم می‌زنند برای حفظ آرامش و امنیت؛

و گاه بیل و کلنگ دست می‌گیرند برای ساخت دهات‌های شناخته نشده.

دنیا دنیا حرف داشتند با رهبرشان. سکوت کردند و شنیدند. من به‌شان می‌گویم «امام ندیده‌ها»! از همان‌هایی که ندیده، عاشق شده‌اند.

خیلی هم اهل حرف نیستند. بیش‌تر اهل عمل‌ند. و البته با آسمان هم خیلی رفیق!

برای همین بود که دیروز انگار می‌خواستند با شدت صدای "این همه لشگر آمده، به عشق رهبر آمده" سقف‌های حسینیه را بشکافند و زیر آسمان با رهبرشان حرف بزنند.

====================

اعتراف امروز: توی حسینیه، دیروز، دلم خیلی هوای حرف‌های امام را کرده بود. بیاید با همان صدای قشنگ‌ش، بگوید من برای شما جوان‌های خدمتگزار دعا می‌کنم. ملت هم با صدای بلند گریه کنند. دیروز حال و هوای حسینیه، یک چیزی در همین هواها بود.
۸۹/۰۷/۰۱
حسن میثمی

نظرات  (۲۵)

کاش این اوصافی که گفتی توشون وجود داشته باشه اما متاسفانه ادم نا اهلم تو اینا کم نیست....باتوم دست گرفتنو اینا وظیفه پلیسه نمیشه هرکی هروقت خودش احساس کرد بیاد تو خیابونو ملت بترکونه!!!مملکت پلیسو قانون داره و خود قانون تعیین میکنه چه تجمعی خطرناکه یا کی منافقه یا کیو باید زد!!!!اگه کسی کار اشتباهی میکنه بهترین کار اینه که تحویل قانون و دادگاه بشه نه اینکه خودمون راسا تصمیم بگیریم این فرد منافقه پس باید کتک بخوره یا حتا بمیره!!!البته حساب تو جداستا....نوکرتم...یا امیر عرب
@محمد علی,
مسلما آدم نااهل هم بین‌شون هست. شکی نیست
سلام دوستان خوبم :تو را دوست دارم،نه فقط به خاطر آنچه که هستی بلکه بخاطر آنچه که هستم وقتی که با تو هستم!،دوستت دارم بخاطر بخشی از وجودم که تو با عشقت پروراندی بدون تماس ، بدون حرف ،بدون نشانه تنها با حضورت یا این که بودی،خودت بودی و این معنای راستین عشق است!
موفق باشی
سلام
درک نمیکنم.کاش میکردم.
کسی هم نمیتواند به درک کردنش کمک کند.اصلا از کسی کاری ساخته نیست.
حالا باز خواهید گفت :عجب، همچنان اندر خم یک کوچه..
بگویید.حق دارید
خیلی حال کردم وقتی دیدمشون
@gandolf,
ای بابا! من هنوز به کوچه اول نرسیده ام که بخواهم اندر خم کوچه اش بمانم. باز خدا را شکر که شما اندرخم کوچه مانده اید.
*
شاید حرفم کمی غامض بود. نمی دانم
عمو حسن با اجازت من پست پشت پرده دیدار با رهبر و از اینجا کپی کردم تو وبلاگم گذاشتم راضی باش....یا امیر عرب
شاید آدم نا اهل خود کسی باشد که شما بخاطر او دیگران را اهل میدانید...
منظورم روشن است؟
@محمد سوی,
هویت یک جمع را، خُلق اکثریت آن جمع تعیین می‌کند.
من در اکثریت این جمع -از ابتدای پیدایش تاکنون- نا اهلی ندیده‌ایم.
کجی چرا، گمراهی چرا، اما از اسب افتادن چرا؛ اما از اصل نه!
یادته؟ میخوندن کجایند مردان بی ادعا؟
حالا میشه نشونشون داد، نه؟
بسیجی یه تیپ هست نه فرد،برای تیپ موندنش خیلی باید تلاش بشه
عالی بود
امام ندیده ها ش عالی تر
....
۰۷ مهر ۸۹ ، ۱۲:۴۰ روایت شیدایی
سلام
خواندم واقعا زیبا بود تشریف بیاورید ما هم به روزیم
سلام.با خوندن وبلگتون فهمیدم سلیقه مذهبی دارید.من هم مذهبی بودن و بسیحی بودن رو دوست دارم ولی یه چیزی را در پرده میگویم.فیلم خدا حافظ رفیق رو دیدی.اگر دیدی یه جه هست که بچه ها با موتور از کوچهای که بسیجی ها ایستادن میگذرن و رفتگر اونوهارو میبینه ولی بسیجیا شهدا رو نمیبینند.دوست داری کدوم باشی؟بسیجی پر مدعا یا رفتگر بی ادعا و اهل معنا...
من که رفتگر رو پسندیدم...
یه درد دل بود.
لینک شدی ، حوصله ندارم بگم چرا ؛ همین
متنات و خوندم زیبا و جالب کم آوردم وقتی نظرات و اردات بچه ها رو دیدم ...
یا حق...
التماس دعا
سلام
عیدتان مبارک
ادرس جدید وبلاگ‌م http://vaadi.ir/
اگر خواستید در پیوند‌های وبلاگتان تغییر دهید
موفق باشید
اخوی « فقط 4 دقیقه» در خدمت شما خواهم بود
۲۸ مهر ۸۹ ، ۱۰:۳۷ و دلم می گوید
امام............
بسم الله . سلام . امام گفتید، یادش بخیر بچه که بودم ، امام رو که تو تلویزیون نشون می دادند ، دلم می خواست برم ببینم شون ... اما کسی نبود من رو ببره خدمتشون ...
بزرگ شدم ... یک بار رفتم بیت رهبری ... خیلی ها با دیدن سید علی تو چشماشون اشک بود ... اما من مبهوت بودم!
بزرگ تر شدم ... یک بار موقعیت ش تقریبا جور بود ... اما باز نشد ...
وقتی نشد ... ندیدمش اما ... اشک در چشمانم بود ...
نمی دونم ... چرا نشد ...
اما دوست دارم سید علی را ...
شاید نه مثل دیگران !
یا علی .
۲۸ مهر ۸۹ ، ۱۰:۴۲ و دلم می گوید
وبلاگ تان در لیست پیونده های وبلاگ و دلم می گوید قرار گرفت . یا حق
سلام حسن جان
خوش به سعادتت .
به حامد هم گفتم خیلی دلم برای خودم سوخت .
اول شرایط فراهم بود بیام ها . ولی یهو همه شرایط عوض شد :(
بیشتر از این که دوست داشته باشم شب ولادت آقا ، مشهد باشم دوست داشتم موقع ورود آقا قم باشم . :( اما نشد
بی شک دیدن آقا هم سعادت میخواد
۲۹ مهر ۸۹ ، ۱۴:۲۲ و دلم می گوید
بسم الله . سلام . ببخشید که آدرس لینک به وبلاگتون رو اشتباه دادم . ممنون از تذکرتون . تصحیح شد . یا حق .
حاجی شما هم از اون ته چادری ها هستی که تو فیلم دمکراسی میگه
حاجی جان ته چادر امنه؟
یا شکمت خیلی سیره به اون آقا جونت که میبینیش گریه میکنی بگو با اجازه از کدوم ملت 60 ملیون دلار به حزب الله کمک میکنه از کجا آورده میخوای بهت ادرس بدم بری ببینی که چند تا خانواده به خاطر فقر بچه هاشون مردن یا کور شدن یا سو تغذیه گرفتن اینا نامسلمونن و اسراییلی و فقط بچه های لبنانی ها که حتی به ما فحش میدن (البته نگاه نکن به این کسایی که اومدن استقبال اینا پول خودشون و پوسترای دستشون رو پیش پیش گرفتن) بقیه به خون ایرانی ها تشنه ان من 5 سال تو لبنان زندگی کردم و میدیدم غیضشون رو نسبت به ایرانی ها و شیعه ها و میگفتن ایرانی دزد ایرانی مفت خور . ایرانی ها نمیذارن که ما راحت زندگی کنیم برای خودت هم که شده یه سر به اونجا بزن ببین که چند درصدشون طرفدار حزب الله هستن و بقیه چه نظری دارن میتونی راحت راه بیفتی تو خیابون آمار بگیری مثل این جا نیست که بهت اتهام اجنبی و منافق ببندن حالا خود دانی و شرافت و وجدان و انسانیت خودت که برای آقا گریه کنی یا برای مردمی که پولشون تو جیب حسن نصرالله میره که صرف رقص حیفا تو مهمونی خصوصی جلوی ایشون بشه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!
۰۱ آبان ۸۹ ، ۱۹:۱۹ یاهو ممد جان
قربون اون باتوم زدن. آخ من به فدای اون زنجیر چرخوندنشون. آخ آخ آخ جانم فدای شیشه نوشابه... به به. چه بچه های مخلصی...جان بزن. داغون کن. همه چیز را برای رهبرت داغون کن. اسمش را هم بذار امنیت...به به. بزن...بزن بزن که گهی زین به پشت. نوبت مردم هم می رسد...فعلا تو سواری این دو سه روز.
سپاس را به جا نیاوردی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی