81- «امام» ندیدهها!
بسم الله
دیروز صبح، همزمان با این که چهار ستون حسینیه امام خمینی(ره) را هنگام شعار دادن بچههای جهادی چک میکردم، داشتم با خودم حساب میکردم اینها همانهایی هستند که تا بهشان نیازی شود،
گاه سر تا پا آماده میشوند برای تزریق خانه به خانه واکسن فلج اطفال؛
گاه به مأموران راهور کمک میکنند برای سهولت آمد و شد خلق الله در نوروز؛
گاه آمادهباش میخورند برای تهدیدهای منافقین؛
گاه موتورهایشان را آتش میکنند برای جلوگیری از تجمعهای خطرناک؛
گاه باتوم میزنند برای حفظ آرامش و امنیت؛
و گاه بیل و کلنگ دست میگیرند برای ساخت دهاتهای شناخته نشده.
دنیا دنیا حرف داشتند با رهبرشان. سکوت کردند و شنیدند. من بهشان میگویم «امام ندیدهها»! از همانهایی که ندیده، عاشق شدهاند.
خیلی هم اهل حرف نیستند. بیشتر اهل عملند. و البته با آسمان هم خیلی رفیق!
برای همین بود که دیروز انگار میخواستند با شدت صدای "این همه لشگر آمده، به عشق رهبر آمده" سقفهای حسینیه را بشکافند و زیر آسمان با رهبرشان حرف بزنند.
====================
اعتراف امروز: توی حسینیه، دیروز، دلم خیلی هوای حرفهای امام را کرده بود. بیاید با همان صدای قشنگش، بگوید من برای شما جوانهای خدمتگزار دعا میکنم. ملت هم با صدای بلند گریه کنند. دیروز حال و هوای حسینیه، یک چیزی در همین هواها بود.