بسم الله
بچهتر که بودم، بدجور هوای پرسپولیس و بازیکنانش را داشتم. حواسم بود حتا خبر یک بازی از بازیهای پرسپولیس را از دست ندهم. پیگیر! از آنطرف هم "بابا" تیپ استقلالی میآمد که سر به سر من بگذارد و با من کل کل کند.
میشد سالهایی که بر خلاف میل باطنیم، استقلال قهرمان میشد و میرفت برای جام باشگاهها. "بابا" میگفت: اینجا دیگر نه پرسپولیس مطرح است، نه استقلال. آنها این چیزها حالیشان نمیشود. میگویند با "ایران" طرفیم.
آنوقت همهمان میشدیم هواخواه ایران. من و پسرخالههای پرسپولیسی پررنگم. هوارها میزدیم برای هر گلی که به هر کشوری میزدیم. مخصوصا اگر عربستان باشد!
***
احمدینژاد که رفت نیویورک، همان حسی را داشتم که انگار که استقلال رفته باشد جام باشگاهها! اما دوباره حرفهای "بابا" در ذهنم آمد: آنها این چیزها حالیشان نمیشود. میگویند با "ایران" طرفیم.
حالا دیگر تا روزی که احمدینژاد برگردد، حکم تیم ملی را برای ما دارد. میشود پرسپولیس روزهای کودکیام.
=============
اعتراف امروز: بعضی وقتها آدم کارهایی میکند که خودش چهارشاخ میماند! باور کن!