سفرنامه1(از بلاگ تا پلاک)
بسم الله
روز اول / پنج شنبه 22 اسفندماه 1387
منتظر ماندن در ایستگاه متروی امام خمینی(ره) از ساعت 13:25 تا 13:40 برای رسیدن محسن فتاحی بی فایده بود. از آن جایی هم که تالای محترم داخل تونل های مترو آنتن نمی دهد، نتوانستیم رفیق حجیممان را پیگیر شویم و تنهایی راهی حرم مطهر شدیم؛ گرچه بعدا فهمیدم تقریبا یک ربع دوشادوش یکدیگر ایستاده بودیم و ندیده بودیم همدیگر را!
قرارمان ساعت 14 بود. متروی حرم مطهر. فاصله امام تا امام حدود 30 دقیقه بود. البته با مترو. تقریبا سر وقت به قرار رسیدیم. اما تا رسیدن اتوبوس 2ساعت انتظار کشیدیم. انتظاری که محسن را خسته کرد، اما من را نه!
نماز مغرب و عشا را قم خواندیم و حرکت کردیم. شب را در اتوبوس خوابیدیم. خیلی سخت! اما سخت نگذشت.
انصراف محسن و سیدباقر از اردو در قم هم قابل هضم بود. دل درد داشت اولش یک کم. اما خوب! انسان فراموشکار است دیگر. خودش را با شرایط وفق می دهد. عادت می کند. چه می دانم! از این کوفت و زهرمارها که می گویند!
تنهایی را در این اردو از طرفی دوست داشتم. علیرضا شاطری شد همسفرم. سخت نگذشت.
مرتبط:
گزارش تصویری اردو / وبلاگ نیوز (+)