76- دوباره امام
خیلی گیری ندارم که اصرار کنم 14 خرداد 89 حتما یک نماز جمعه تاریخی بود. هر کس بر اساس دید خودش و تصویرهایی که میبیند، برداشت خودش را میکند. من هم مثل بقیه، رفتم و دیدم. دیدههایم هم شاید هیچ ارزش دیده شدن نداشته باشد. اما احساس میکنم اگر بنویسم، سبکترم. همه اینهایی که میخوانید، دیدههاییست از اولین حضور من در مراسم سالگرد ارتحال امام روح الله در حرم مطهرش.
* پلههای مترو را که بالا آمدم، احساس کردم که امروز باید خیلی شلوغ باشد. اما عمق جمعیت و البته بینظمیها را زمانی ملتفت شدم که دقیقا در خیابان جلوی مترو ایستاده بودم و صدای بوق ریز اتوبوس شهرستانی، یادم آورد که وسط خیابان ایستادهام. البته خیلی هم خلاف شرع نکرده بودم فی الواقع.
* صف سرویس بهداشتی حتا از صف شیر و بنزین اول انقلاب هم طولانیتر بود. گفتیم میرویم گلزار شهدا، فاتحهای هم میخوانیم. گلاب به رویتان دستشویی هم میرویم. نمیدانستیم آنجا هم صفی است. هنوز ساعت 10 نشده بود گمانم.
* به محدوده حرم که برگشتیم، احساس کردیم باید یکجا بنشینیم. بازرسی اول را که با خنده گذراندیم. سرباز وظیفه ناجا به جای بازرسی بدنی، راهنماییمان میکرد و میگفت بروید داخل سریعتر.
* بازرسی دوم را هم کما فی السابق رد کردیم. بالایش نوشته بود موبایل ممنوع. اما افسر سپاه با چشمکی حالیمان کرد که گیری ندارد. یکیشان هم به بیسیم نداشته علیرضا گیر داد. بعد هم علیرضا دو ساعت توضیح داد که این هندزفری گوشی همراه است. فهمیدند آخر.
* نظم مثال زدنی مراسم باعث شده بود خلق الله دور حرم امام طواف کنند و اصلا ندانند که کجا باید بنشینند. احمدینژاد داشت حرف میزد که از یکی از گروهبانهای سپاه برای جای نشستن پرسیدم. در جوابم گفت همینجا هم میتوانی بنشینی. قطعا اگر به حرفش گوش میدادم، زیر دست و پا له میشدم. هر کسی به جهتی. معلوم نبود چه باید کرد.
* آخرهای افاضات حضرت رئیس جمهوریش بود که بالاخره مسطحجاتی برای مقادیری نشستن یافتیم. من و علیرضا و آن یکی علیرضا و مجنون. و البته با هنرنمایی خورشید خانم!
* حرفهای محمود دولت تمام نشده بود که یک جین از بلندگوها سوخت ظاهرا. به حکم دود بلند شده از آن عرض میکنم. به سر بچهها نگاه کردم. ترسیدم به عاقبت بلندگوها دچار شویم. از حیث گرما البته!
* بعد از تعویض رویایی محمود و سیدحسن، فضا عوض شد. مردم کم کم شروع کردند به شعار دادن. هر کسی چیزی. چند نفری هم ساکت بودند. سعی میکردم تحولات داخل حرم را از رادیوی تلفنم دنبال کنم. نتوانست حرف بزند بنده خدا. به خوب یا بدش کاری ندارم. قضاوتش با خودتان.
* صحبتهای آقا که شروع شد، همه ساکت شدند. نوبتی میرفتیم دم آبخوری، آب میآوردیم و میریختیم روی سر و صورتمان. البته آن آخرها آب هم تمام شد دیگر!
* خطبه اول آقا خیلی طولانی شد. درباره خیلی موضوعات حرف زدند. از شیوه برخورد با مخالف تا انطباق خط بعضی با بعضی دیگر. صحبتها شفاف بود. مشخص هم بود خطابها به چه کسی است. بعد از یکسال دیگر گوشی دست همه آمده است.
* خطبه دوم که شروع شد، کم کم مردم میایستادند. سکوت همان سکوت بود. تا جایی که رسید به اظهار نظر آقا درباره اسرائیلی ها:
یکى خوى توحش صهیونیستهاست که این را دنیا دیگر فهمید. دنیا باید بفهمد. صهیونیستها ادعا میکنند که ما براى بازرسى یا براى اینکه بگوئیم به سمت غزه نیائید، وارد کشتىهاى اینها شدیم - که البته مثل سگ دروغ میگویند!
یک لحظه به هم نگاه کردیم. شاید باورمان نمیشد، به تأخیر یک یا دو ثانیه بود که صدای خنده مردم بلند شد. تازه فهمیدند آقا چه گفته است. نشنیده بودیم این عبارات را از زبان رهبر. یاد جملههای امام افتادم. مثل تشبیه دشمنان اسلام به شغال.
* کوتاه بود خطبه دوم. نماز را که خواندیم، به هوای این که زودتر بریم مترو سواری، پیچاندیم و رفتیم. فارغ از این که مترو حالا حالاها تعطیل است. از ازدحام البته.
* ایستگاههای صلواتی مظهر اعصاب خوردکنی و اسراف بودند. آشغالهایشان روی زمین، خوردنیهایشان در دست مردم. آن هم به تعداد زیاد. به سبب تشنگی فراوان، ایستادن در صف یکی از ایستگاهها را به جان خریدم. خودش 2 تا بطری آب معدنی بهم داد. یکیش را خوردم، یکی دیگرش را هم نگهداشتم برای مبادا.
* حدود ساعت 5 بود که سوار مترو شدیم. داشتم فکر میکردم به آینده. به سیدحسن. به محمود. به همه چهرههای شهرستانی و ساده. به همه بچههای آفتاب ندیده تهران و آه و نالههاشان. به همه خطابها. به همه نگاهها. پیرمرد کنار دستیم، نگاهی کرد و گفت: این هم از 14 خرداد!
* ایستگاهها را که رد میکردیم و از حرم که دورتر میشدیم، فضا شهریتر میشد. تازه یادم افتاد که باید یک «شهروند» باشم. خاک لباسهایم را تکاندم و موهایم را کمی مرتب کردم. کفشها را نمیشد کاری کرد اما. داد میزد که از کجا آمدهای. حالا من مانده بودم و یک مترو تنهایی!
اعتراف امروز: مردم خیلی خوبی داریم. در هر حضوری بیشتر به این موضوع یقین پیدا می کنم.
============
پیرامونیها:
» سخنرانی سیدحسن خمینی ناتمام ماند (خبر الف)
» حاشیهای بر یک سخنرانی ناتمام (یادداشت فرشاد مهدیپور در الف)