بسم الله
بچهتر که بودیم، نزدیک دهه فجر که میشد، بالا و پایین میپریدیم که هم مدرسه را تزئین کنیم، هم کوچههای خانه را چراغانی.
کلی ذوق داشتیم و احساس میکردیم داریم شاخ ِ غول میشکنیم.
الآن که فکر میکنم، میبینم واقعا داشتیم شاخ ِ غول میشکستیم!
اما حالا یک سئوال است که ذهنها را میپیچاند: چرا دیگر کسی خودش، خانهاش را برای سالگرد پیروزی انقلاب چراغانی نمیکند؟
***
نمیتوانیم بگوییم مردم دیگر حال ِ اینکارها را ندارند. اینها همان مردمی هستند که نیمه شعبان خودشان، شهر خودشان را آذین میبندند.
نمیتوانیم هم بگوییم مردم از انقلاب خسته شدهاند. اگر اینطور بود که راهپیمایی 22بهمن هم سال به سال کمرنگتر میشد.
اما میتوانیم یک نتیجه منطقی بگیریم. آنهم این است که ما انقلاب را دولتی کردیم. نه اینکه اتفاق بدی باشد، اما نتیجهاش همین است که میبینید.
دولتی کردن انقلاب یعنی اینکه در روز راهپیمایی 22بهمن، سرتاسر خیابان انقلاب هر نهاد و سازمانی یک غرفه سرپا کرده باشد؛ حتی اگر مردم بهخاطر این غرفهها به راهپیمایی نیایند.
ما تجربه یک راهپیمایی دلچسب را داریم. در 9 دی 88. روزی که نه غرفهای در خیابان بود، نه شورای هماهنگی تبلیغات فراخوانی داد. روزی که خود ِ مردم آمدند.
ما تجربه شادی ِ مردمی ِ نیمه شعبان را داریم. شادی که هیچ نهادی در ایجاد کردن آن دخیل نیست.
واقعا به نحو دیگری نمیتوان جشن سالگرد انقلاب را برگزار کرد؟
پینوشت: بعد از این همه ننوشتن، وبلاگ نوشتن واقعا سخت بود. دلم خیلی برای وبلاگنویسی تنگ شده است. میخواهم بیشتر بنویسم.