اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

اول قرار بود هر روز اعتراف کنم. اما انگار اعتراف کردن هم توفیق می‌خواهد که اصلا در بساط ما یافت می‌نشود. برای همین گاه‌گداری این‌جا حرف می‌زنم.

آخرین نظرات

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۸۹، ۰۲:۲۴ ب.ظ

77- یک‌سال پیش؛ این روز...

شنبه, ۲۲ خرداد ۱۳۸۹، ۰۲:۲۴ ب.ظ

بسم الله

یکم: روزِ حضور...

22 خرداد 88 برعکس انتخابات‌های دیگر که به بهانه پوشش خبری پای صندوق‌های رای بودم، ماندن در خانه و وب‌گردی را به گزارش‌نویسی و امثالهم ترجیح دادم. حدود ساعت 15 بود که به مدرسه پایین میدان 71 نارمک رفتم و رأی دادم. دلم به رأی به هیچ کاندیدایی نمی‌رفت. حتا ثانیه‌های آخر. اما با علم به پایین بودن رأی یکی از کاندیداها، محسن رضایی را به بقیه ترجیح داده بودم. گرچه تقریبا مطمئن بودم که احمدی‌نژاد پیروز ماجراست. چون به خاطر انتخاب روستای اردوی جهادی تابستان روستاهای زیادی را در استان قم سر زده بودیم. بچه‌های جهادی دیگر هم گفته بودند که روستایی‌ها پای کار احمدی‌نژادند. اما دلم هیچ جوره رضا نبود انگار. بالاخره هر کس وظیفه‌ای دارد برای خودش...

دوم: پایانِ حضور...

با همه کش و قوس‌ها، رأی گیری تمام شده بود. از ماجرای تلویزیون اینترنتی موج سوم (اگر نام‌ش را اشتباه نگفته باشم) گرفته تا ادعای پیروزی مهندس موسوی. منتظر بودیم. نهایت شانس برای مهندس را کشاندن رقابت به دور دوم می‌دانستم. گرچه باز هم دلم رضا نمی‌داد موسوی رئیس جمهورمان باشد. همان‌طور که دلم راضی نبود احمدی، رضایی و کروبی بیایند بشوند رئیس جمهور. اما من، یک نفرم و ملت ایران 80 میلیون.

سوم: تزریقِ شوک...

نیمه‌های شب شنیده‌ها می‌رسید. خبرهای رسمی و غیر رسمی حدس‌م را محکم‌تر کرد. فرندفید فیلتر نبود آن موقع‌ها. می‌چرخیدیم و بیش‌تر با میم.شین در جی‌تاک حرف می‌زدم. می‌گفت ناراحت است از انتخاب احمدی‌نژاد و باورش نمی‌شود او بخواهد بشود رئیس جمهور. بحث می کردم با او. می‌گفت تقلب شده. کلی صحبت کردم و به‌ش گفتم که احتمال تقلب صفره. هر چه بوده قبل از انتخابات بوده. حالا رفته‌ام آرشیو ایمیل‌هایم و دارم پیام‌های رد و بدل شده بین خودم و محمد را دوباره می‌خوانم. حرف‌هایی که بعد از یک‌سال هنوز به آن‌ها اعتقاد دارم.

چهارم: پایانِ ماراتن...

تا صبح بیدار بودم. بعد از نماز خوابیدم و صبح بیدار شدم. نتایج تقریبا قطعی اعلام شده بود. چند روزی می‌شد که دلم گرفته بود. اعلام نتایج در حالم تغییری نداد. گرچه خوشحال بودم به خاطر این حضور خوب مردم. صبح‌ش استاتوس جی‌تاک را تغییر دادم: "این‌جا ایران است؛ بخت بلند مردم...در روز جمهور"
امیر اصانلو اولین معترض به استتوس بود. گفت چه بخت بلندی؟ گفتم افتخار است 80 درصد مشارکت. می‌گفت تقلب شده. گرچه بعدش قبول کرد که تقلبی ممکن نیست.

پنجم: امتحانِ سنجی!

تازه اول ماجرا بود. اما از آن طرف هم 24 خرداد امتحان اقتصاد سنجی داشتم. امتحانی که هیچی نخوانده رفتم سر جلسه! آن هفته‌ام گذشت به جستجو و تحقیق درباره موضوع تقلب. گرچه می‌دانستم ممکن نیست، اما می‌خواستم مطمئن باشم. دقیقا همان هفته عصرها ساعت 20 تا 21 رادیو جوان برنامه داشتیم. صدا و سیما هم که ماجرایی بود برای خودش.

ششم: پایانِ شک

با این که از خیلی از معتمدها، منابع و مراکز مختلف پیرامون موضوع تقلب تحقیق کرده بودم، اما از شما چه پنهان هنوز ته دلم شک بود. تا این که - مثل تمامی تجمع‌های بعد از انتخابات - 29 خرداد 88 در نماز جمعه تهران شرکت کردم. هیچ جمله‌ای مانند این، نتوانست خیال‌م را از هر حیث راحت کند:

مردم اطمینان دارند؛ اما برخى از طرفداران نامزدها هم اطمینان داشته باشند که جمهورى اسلامى اهل خیانت در آراء مردم نیست. ساز و کارهاى قانونى انتخابات در کشور ما اجازه‌ى تقلب نمیدهد. این را هر کسى که دست‌اندرکار مسائل انتخابات هست و از مسائل انتخابات آگاه است، تصدیق میکند؛ آن هم در حد یازده میلیون تفاوت! یک وقت اختلافِ بین دو رأى، صد هزار است، پانصد هزار است، یک میلیون است، حالا ممکن است آدم بگوید یک جورى تقلب کردند، جابه جا کردند؛ اما یازده میلیون را چه جور میشود تقلب کرد! (+)

پرونده انتخابات دهم در 29 خرداد 88 برای من بسته شد! همین!

اعتراف امروز: من هم موافق احمدی‌نژاد نیستم. اما به رأی 24 میلیون ایرانی احترام می‌گذارم. سعی می‌کنم حداقل!

===

- به دعوت دوست خوبم امین ثابتی نوشتم. وگرنه خیلی مایل به سیاسی نویسی در این روزها نبودم. گرچه باز دلم به ننوشتن رضا نمی‌دهد.

۸۹/۰۳/۲۲
حسن میثمی

نظرات  (۳۷)

۲۲ خرداد ۸۹ ، ۱۷:۲۹ بازی وبلاگی- 22 خرداد 1388 | ندای امروز
[...] - اعترافات هر روزه‌ی من: یک سال پیش؛ این روز… [...]
کاری ندارم به این که آن دو نفر از فیلتر شورای نگهبان همین نظام گذشتند و بعد شدند سران فتنه.میگویم ممکن است.خوب مصداق حال افرا د است.اما ماجرای کشتن مردم را بعد از انتخابات چطور توجیه میکنید؟این که رهبرتان گفتند هرکس بیرون بیاید خونش پای خودش است؟
@gandolf,
واقعا بعد از یک سال دنبال جواب هستید؟ کم بحث شده پیرامون این موضوع؟
@gandolf,
اگر واقعا مایل به بحث هستید و حاضر هستید در بحث به جای عبارت "رهبرتان" بگویید رهبر، من به صورت ایمیلی حاضر به بحث با حضرتعالی هستم.
جناب آقای میثمی، بنده به رهبر شما توهین نکردم.که اینطور از لحنتان بوی دلخوری بیاید.اگر میگویم "رهبرتان"، به این خاطر است که نمیخواهم منافق بازی در بیاورم.خوب آن طوری که شما ایشان را به رهبری تام خود قبول دارید، بنده ندارم.میگویم "رهبرتان"، از این جهت که تا زمانیکه در این باره به نتیجه نرسم، ایشان رهبر من نیست.یعنی ولایت ایشان را بر خود قبول ندارم.یا لااقل آنطور که ولایی ها دارند، ندارم.پس میبینید که قصد تعرضی به ایشان نداشتم
بله.بعد از یکسال برایم سوال است.حق را هرگز به رسانه های شغال صفت آن طرف آبی ندادم، اما نتوانستم با خیلی چیزها هم در مورد آقای خامنه ای کنار بییم.مثل همان فتوای آن نماز جمعه، حمایتش از احمدی نژاد، ماجرای همان 14 خرداد که ازش نوشتید..
دوست دارم بحث کنیم.واقعا دلم میخواهد کسی کمکم کند از این تحیر خارج شوم.ولی باور کنید این تحیر برای کسی که متعصبانه یا عاشقانه به یکی از این دو جناح تمایل نداشته باشد، امری بسیار طبیعی است.دوست دارم بحث کنیم، اما چطور می شود در فضای تیره و تاری که خیلی از مسائل پشت پرده اش واقعا بر امثال شما هم پوشیده است، به راحتی از کسی جانبداری و دیگری را محکوم کرد؟در این زمانه ی تحیر، چطور میخواهید با اطمینان از جناح خودتان دفاع کنید؟از کجا که بعد از مدتی خیلی از رسوایی های آنها هم افشا نشود؟به چه چیز میتوان مطمئن بود واقعا؟تابحال به حرفهای مخالفان ولایت فقیه، بدون پیش زمینه ی ذهنی گوش داده اید ؟توانسته اید قبول کنید که آنها اگر کاملا هم محق نباشند، در بعضی مسائل انتقادهای درستی دارند؟
به هرحال دوست دارم بحث کنیم...
از آنجا که میدانم احتمالا میگویید به جناح خاصی تعلق ندایرد، این را هم اضافه کنم که منظورم همان جناح ولایت فقیهی هاست
@gandolf,
پس بی زحمت یک ایمیل به بنده بزنید. من ایمیل شما را ندارم
ممنون
۲۴ خرداد ۸۹ ، ۱۰:۱۳ هدیه تولد خورشید
سلام. دوست عزیز در حرکتی وبلاگی با نام «هدیه تولد خورشید» قرار است زودتر به استقبال نیمه شعبان رویم. با ما همراه می شوید؟
چقر بی انصافی می خواست تا یه راست با غلطک شکوفه ها رو نشونه بگیری
هر چند که چپ کردن، اما سعیشون رو کردن.
نه حسن؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و هزاران؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟و !
سلام داداش حسن خوبی؟
اینجا رو بی زحمت امضا کن...
http://tahrimblog.blogfa.com/post-1.aspx
(قول میدم جعل نکنم امضات رو !!!)
شب نفس گیری بود
تا خود صبح بیدار بودیم
خبرا از هر طرفی می‌اومد!
حتی از کسی که یک سال بود با هم صحبت نمی‌کردیم!!!!!!!
اون شبو فراموش نخواهم کرد
دلم می خواد ببینم اون روز که در محضر عدل الهی هم حاضر می شی این جوری بلبل زبونی می کنی وتهمت می زنی یا نه وقتی پرده بیفته و حقیقت آشکار بشه زبونت بند میاد؟
سلام
راستش من هم با عطیه موافقم
در ضمن سوالی که برام یک ساله داره همینطور تکرار می شه اینه که شما طرفدار احمدی نژاد بودین..... حتی یادمه اگه غیر او حرفی میشد رگ غیرتتان بیرون میزد . حال برای چه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ و دلیل منطقی شما برای مخالفت چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ دوست دارم بدونم اگه میشه .ضمنا جز خدا هیچ یک از ما انسانها از خوب و بدی دیگران باخبر نیستیم امید وارم بعد از این هم بیشتر در مورد افراد تحقیق و تدبر نشان بدهی چرا که اوست که بر همه چیز اگاه است و بهتره ما گناهانمان را با حرفی که نباید گفته بشه بیشتر نکنیم شاید اینو بر حسب اینکه طرف احمدی نژاد هستم بزاری ولی وقتی به گذشته و خاتمی نگاه میکنم از نظر فساد الان شاید فساد کم نشده باشد ولی بیشتر هم نشده وباید بدونیم که پایه های فساد از کجا خراب شد حتی در موارد دیگه هم باید ریشه یابی بشه من نمیگم احمدی نژاد که اومد همه چیز درست شده ولی تا دوباره درست بشه کمی طول میکشه و مردم باید صبوری کنند
حق یارت موفق باشی
هااااااااااااا ببین بازم حرف گوش نکن حتی فهمیه خانم هم بامن موافقه
هر چند من نمی شناسمشون اما معلومه خیلی خانومه با کمالاتی هستن ا
خجالت بکش :دی
من با خانمها ف و ع موافقم شدید
۲۶ خرداد ۸۹ ، ۱۲:۳۹ میترارضائی
من هم با عطیه موافقم با شدت و حدت و اشتیاق و شور و ..................
کلن با ایشون موافقم دیگه
دیگه نبود موافق :دی
نظرات من متعلق به همه ی آحاد ملت ِشریف وهمیشه در صحنه وبابصیرت ایران می باشد
چه خبره ؟؟؟... چندتا نظر موافقم می‌بینم ....سریعا متفرق شید ....
.
.
.
.
من هم موافقم بودم ...
هستم ....
خواهم بود .....
این طوریه دیگه
۲۷ خرداد ۸۹ ، ۲۰:۳۰ سیدروح الله
سلام آقا میثم عزیز
مطلب جالبی بود... راستش من هم زیاد موافق احمدی نژاد نیستم!
ضمنا ممنون که خبر موج وبلاگی «حمایت از آهستان ها» رو توی وبلاگ نیوز کار کردید. پیشنهاد میکنم خودتون هم افتخار بدین و با نوشتن مطلبی دراین باره به ما بپیوندید.
www.ahestan-ha.dil.ir
بازم متشکر!
یاعلی...
سلام امشب للیته ارغایب است ما راهم دعا کنید
از اینجا به عطیه خانم هم سلام میکنم و خوشحال می شم با ایشون بیشتر اشنا بشم این سعادتی برای من
حسن اقا به ماهم سر بزن
سلام قرار به یار کشی نداشتیما!
دیگه ظاهرا رسم شده بچه ها مسئله رو به نفرین وناله و سر پل صراط و خلاصه جاهای خطر ناک میرسونند.
بابا بی خیال
ولشون کنید به حال خودشون انقدر تو سر هم بزنند که خسته بشند.دیدی آهستانو هم هپلی کردند ؟عبرت بگیر
,بزک نمیر بهار میاد...
چشم فهیمه خانم.باز هم صبوری می کنیم تا جونمون بالا بیاد.اصلا مومن بایدم تو سری خور باشه و هرچی بلا سرش میاد فقط صبوری کنه.راستی، انگار بعضی کشورای دیگه مثل ژاپن هم با ما شروع کردندو الان شدند غول اقتصادی دنیا.ولی ما صبوری می کنیم.و درهرحال ما قوم برگزیده ایم و سرافراز
۳۰ خرداد ۸۹ ، ۰۰:۵۷ سید محمد باقر موسوی
سلام حسنم
پرونده انتخابات 88 تا قیام قیامت بازه . تا وقتی که از اونایی که بی گناه کشته شدن . بپرسن : بای ذنب قتلت ؟!
یا علی
گاندولف خان
اولا ژاپن رو خدمتتون عارضم که اون موقع که ما داشتیم دولت تعیین میکردیم میگفتند 30 سال از ما جلوتره.علت پیشرفتشم اینه که مردمش سخت کوشند و کم توقع و درستکار
شما تو ایران بگرد هر کی این خواص رو داشته باشه حتما آدم موفقیه بقیه مردم هم یا دانش را تو دانشگاهها میجوند یا کارمندند و سر کارشون یک ساعت صبحانه میخورند و بقیه اش با تلفن حرف میزنندو....
یا بی کارند و از این قبیل
دولت هم که تنهایی هی غنی سازی میکنه هی تحریم میشه میماند ننه جان که اونهم حال پیشرفت و غول شدن نداره .شما هم که هی پیام میذاری .کی میخواد غول شه؟؟؟؟؟
تهرانی خان.منظور من هم همین بود که بهتره واقع بین باشیم تا خوشبین.و اینقدر الکی باد نکنیم که چنینینم و چنان.البته که این فریادها راه به جایی نداره.منم الکی کامنت میذارم که کمی نخلیه ی عصبی بشم
:)
سلام حسن جان خوبی

به روز بفرمایید لطفا
ولادت امام شیعیان بر شما مبارک
و روز مرد بر شما ای مرد خدا مبارک

سلام
داشتم دنبال یک مطلبی در باره روحانیت می گشتم و توی یک سایت اسم وبلاگ شما نظرم رو جلب کرد و البته خوشحالم از این اتفاق
از شما خوشم اومد
نمی دونم چرا شاید همین جوری شایدم یکجورایی
در هر صورت خوشحال شدم و انشاالله بیشتر به شما سر خواهم زد
۱۰ تیر ۸۹ ، ۱۹:۱۰ مصطفی محمدی
خدا رو شکر که نحوه برخورد نیروهای تحت امر آقای خامنه ای رو با چشم های خودم دیدم و رنگ انگشتر عقیق اش چشم من رو کور نکرد.
نمی نویسی دیگه.
چرا؟
۱۳ تیر ۸۹ ، ۱۲:۱۱ نیره غدیری
اگه به ظهور و اذا وقعت الواقعه اعتقاد داشته باشی دلت خنک میشه صبور میشی ...
وقتی پرده ها می افته عجب روزیه!!
بعد هم اینکه آپ کن و به ما هم سر بزن دل غربی رو شاد کنی ثواب داره.
سلام
من هم به احمدی نژاد رای ندادم!‌ صد بار دیگه هم اگه به اون تاریخ برگردم به احمدی نژاد رای نمی دم!
هرچند دلایلم خیلی فرق فوکوله! 20 روز کم آوردم برا سن قانونی:دی
در ضمن ارادت داریم!
کی گفته تحت امر آقابودن؟
تو مطمئنی کسایی که قانون شکنی کردن وآرامش مردم رو بهم زدن بی گناه بودن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟میتونشتن توی اون آشوب ها نرن وکشته نشن
سلام
من شما را follow می کنم
داشتم به گذشته ها سر می زدم که لازم دیدم به اطلاع شما برسانم که:
بنده معتقد به تقلب در انتخابات طبق شواهد هستم.(منظور آن نامه ی جعلی منتشر شده نیست) ولی احتمال آن را بده که آن چه به تو گفته اند نادرست باشد.
آیا باز هم موضعت همین خواهد بود؟
آیا پرونده ی انتخابات دهم واقعاً برایت بسته می شد؟
آیا اگر به تو تقلب اثبات می شد و آقای خامنه ای به مردم از سلامت انتخابات اطمینان می داد، دیدت نسبت به رهبر عوض نمی شد؟
پاسخ ها من مرا به جایی هدایت کردند که به این نتیجه رسیدم:
قدرت آن قدر می تواند انسان را مسخ کند که حتی انسان پارسایی چون سید علی خامنه ای را هم فریفته کند.
تو هم خودت کمی در این مورد تحقیق کن.
من دوست تو هستم چرا که دشمنت نیستم
محمد سوی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی