اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

اول قرار بود هر روز اعتراف کنم. اما انگار اعتراف کردن هم توفیق می‌خواهد که اصلا در بساط ما یافت می‌نشود. برای همین گاه‌گداری این‌جا حرف می‌زنم.

آخرین نظرات

آخرین مطالب

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «احمدی نژاد» ثبت شده است

بسم الله

من نه سرهنگم و نه حقوق‌دان. دیپلمات هم که نیستم. مسئولیتی هم در سازمان انرژی اتمی ندارم. یعنی سررشته‌ای در این موضوع ندارم. پس اگر سه-چهار بار دیگر هم متن توافقات را بخوانم، احتمالا نکات ظریف حقوقی‌اش را کاملا نمی‌فهمم.


من یک خبرنگارم. یعنی «وظیفه» دارم دغدغه‌های مردم را -در حد توان- لمس کنم و به آن‌ها بپردازم. کاری که این روزها آن‌هایی که برچسب «افسر جوان جنگ نرم» را بر خودشان چسبانده‌اند، یا بلد نیستند انجام بدهند، یا نمی‌خواهند.

جواد ظریف

این روزها این را می‌فهمم که پس از توافق در مذاکرات ژنو، مردم سئوال دارند. مثلا می‌پرسند «اگر توافق این‌قدر راحت بود، چرا زودتر محقق نشد که پدرمان جلوی چشم‌مان نیاید؟». یا مثلا برایشان سئوال است که «این همه مقاومت برای چه بود؟ ما که آخر مذاکره کردیم؟» یا سئوال‌های دیگر که اگر قید رفت و آمد با خودروی شخصی را بزنید، کمی پرده‌های حجاب برایتان کنار می‌رود!


حالا ما در این روزها چه‌کار می‌کنیم؟

واقعیتش را بخواهید، گیر کرده‌ایم در دور باطل خودمان. احمدی‌نژادی‌ها که دارند وا اسفا سر می‌دهند که مرد ِ عدالت کجایی که تا تو بودی جلوی آمریکا می‌توانستیم مقاومت کنیم. رفقای اهل پایداری هم ظریف را با جلیلی‌شان مقایسه می‌کند و می‌گویند عزت و اقتدارمان را به ثمن بخس فروختیم. بقیه رفقا هم وضع بهتری ندارند ظاهرا!


این روزها، اگر پذیرفته‌ایم که صاحب رسانه‌ایم، حتی یک رسانه اجتماعی، و اگر ادعا می‌کنیم که «افسر جوان»یم برای آقا، باید از این حرف‌ها عبور کنیم. حالا شما می‌خواهید اسمش را «بصیرت» بگذارید یا هر چیز دیگر. امروز باید این را بفهمیم که مردم سئوال دارند و لاک‌پشت ِ پیر ِ ما -یعنی همان صداوسیما- هم پاسخگوی این سئوالات نیست.


باید این خطر را احساس کنیم که وقتی سیاست مذاکرات «بُرد-بُرد» می‌شود، یعنی دشمن هم بُرده است. پس زهر رسانه‌هایش بیش‌تر است و حرف‌هایش پیش‌تر. حالا در میان سکوت ِ ما، چه می‌ماند برای افکار مردم ِ خوب ِ ما؟


همه این حرف‌ها را باید بریزیم در بایگانی. شاید بعدا به دردمان خورد. اما الآن دیگر مهم نیست که سعید جلیلی با عزت بود یا جواد ظریف بی عزت. یا مثلا دولت قبل مقاومت می‌کرد و این دولت سازش‌کاری.


الآن مهم مردم‌اند و شادی‌هایشان که ممکن است به‌زودی به تلخی بگراید. الآن مردم مهم‌اند و سئوالات هزارتوی‌شان. الآن مردم مهم‌اند، نه سعید جلیلی، نه محمود احمدی‌نژاد.


- من جای سعید جلیلی بودم، به ظریف تبریک می‌گفتم. همین! :)

۷ نظر ۰۴ آذر ۹۲ ، ۱۰:۱۷
حسن میثمی

بسم الله

این‌که کار ِ رئیس جمهوری در مراسم بزرگداشت «هوگو چاوز» شرعی بوده یا نه، ربطی به من و تو ندارد. کمی بجوییم، ملتفت می‌شویم کارش غیر شرعی نبوده است. من هم به این موضوع کاری ندارم.

اما خواهشا وقتی کسی اشتباهی می‌کند، این اشتباه را بپذیر. نه این‌که برای توجیه کار، بیاییم کله‌ی «البرادعی» را بچسبانیم به سر ِ مادر هوگو و بگوییم دکتر البرادعی را دلداری داده است، نه مادر ِ هوگو.

یا مثلا بگوییم شرایط این‌طور ایجاب می‌کرده است که دکتر دستی هم به شانه مادر ِ هوگو بزند.

یا بر فرض ببافیم که دکتر مجبور به این‌کار شده است.


دوست ِ عزیز ِ من! اشتباه را بپذیر. توجیه نکن. حتی اگر هواخواه و هوادار و وام‌دار رئیس جمهورت هستی.

آن توجیه کردن، صد گام بدتر از خود ِ آن اشتباه است. قرار نیست کسی دکتر را برای این اشتباه اعدام کند. این تقدیر خداست که هر که را بخواهد عزیز می‌کند و هر که را نخواهد، به ذلت می‌کشاند.

دکتر دارد در مسیری گام برمی‌دارد که تنها خود ِ خدا باید به او رحم کند ولاغیر.

همین!


 - بعضی اوقات درباره بعضی موضوعات باید سکوت کرد. کار من هم این‌روزها شده سکوت. سکوت. سکوت. حرفی برای گفتن نیست فی‌الواقع. انگار همان سکوت بهتر است در این جمعه بازار «عمارها» و «افسران جنگ نرم». ما بی‌بصیرت‌ها همان سکوت کنیم بهتر است.

۱ نظر ۲۰ اسفند ۹۱ ، ۱۱:۳۲
حسن میثمی