بسم الله
مهدی مهدوی کیا که برای خداحافظی اش نامه نوشت، خیلی کنجکاو شدم که بخوانم چه گفته است. می خواستم بدانم مردی که در دوران نوجوانی، مرد شماره یک دفترهای عکسم بود، حالا چه حرفی برای گفتن دارد؟
البته این را هم بگویم که بعد از جام جهانی 98 فرانسه، دیگر فقط بازی های تیم ملی را می بینم و دیگر قلبم برایش نمی تپد. احساس می کنم هیچگاه تیم ملی جمهوری اسلامی ایران، آن تیم ملی نخواهد شد که در ملبورن با استرالیا 2-2 مساوی کرد.
بگذریم!
بخش اول نامه مهدوی کیا، تعارف های معمولی بود. اما بخش دیگری که باعث شد بارها نامه اش را بخوانم، بخشی بود که متوجه نشدم به چه کسی خطابه رفته است. اما درباره اش حرف دارم:
کلام آخرم خطاب به افرادی است که بازیکنان ملی را وطنفروش! خواندهاند:
شما با ارائه کدام مدرک و با چه جراتی به خود اجازه میدهید در مورد بازیکنان ملی این گونه قضاوت کنید؟
بازیکنانی که در طول این سالها با کوچکترین چشم داشتی با تحمل اردوهای سخت و طاقت فرسا و فشارهای روحی و روانی ناشی از بازیهای مهم و سرنوشت ساز ملی و تحمل دوری از خانوادههایشان، تنها به دنبال کسب افتخار برای وطن و مردمشان بودهاند و تلاش نمودهاند در تمامی مسابقات آسیایی و جهانی و لیگهای معتبر اروپایی از اعتبار ایران و فوتبال ایران دفاع کنند.
...
بازیکنان تیم ملی همیشه سعی کردهاند، نماینده شایستهای برای مردم کشورشان باشند. از این رو در میادین جوانمردانه حضور پیدا کردهاند و تخلفات کمی را مرتکب شدهاند، گر چه بسیاری از بازیها را باختهایم، ولی اخلاق را فراموش نکرده ایم.
من این قسمت نامه مهدوی کیا را چند بار خواندم و فقط حرص خوردم. از ستاره دوران نوجوانی ام چند سئوال دارم.
آقای مهدوی کیا! نمی دانم این قسمت را خطاب به چه کسی گفته اید. یعنی این قدر برایم بی اهمیت هست که نه بخواهم پیگیرش شوم و نه بدانم. اما شما دارید از کدام تحمل و شرایط سخت صحبت می کنید؟ واقعا اعضای تیم ملی بدون هیچ چشم داشتی تنها به دنبال کسب افتخار برای تیم ملی شان بودند؟
فرزند جنوب شهر تهران! خودت قضاوت کن! تمرینات شما در زمین چمن و با امکانات خوب سخت تر است یا کار در معدن زغال سنگ؟ توپ زدن در زمین فوتبال پر استرس تر است یا دست و پنجه نرم کردن با مرگ در نقاط صفر مرزی؟ تحمل(!) شرایط سخت آب و هوای کشورهای اروپایی سخت تر است یا ایستادن در سر چهارراه های تهران و نوشتن برگه جریمه؟
آقای مهدوی کیا! هیچ گاه بازی با قطر را در مقدماتی جام جهانی 2002 فراموش نمی کنم. بازی را که به راحتی می توانستید ببرید، اما چون می خواستید مربی عوض شود، باختید و تیم ملی را از راهیابی به جام جهانی معذور کردید. آیا این تلاش برای کسب افتخار است؟
مرد تیزپای فوتبال ما! آیا شما می خواستید از نام و فوتبال ایران دفاع کنید؟ با کدام عقیده؟ با کدام اخلاق؟ جیب های پر از پول شما و همکارانتان از خاطر -حداقل- من به همین راحتی پاک نمی شود. راستی! آخرین خودرویی که هدیه گرفتید چه بود؟
آقای مهدوی کیا! شما مطمئنید که شما و همکارانتان "همیشه" تلاش کرده اید نماینده شایسته ای برای مردم ایران باشید؟ این حرف را با اطمینان می زنید؟
آقای مهدوی کیا! سال هاست که تیم ملی فوتبال دیگر مدافع نام میهن و مام میهن -حداقل برای من- نیست. امیدوارم با درآمدهای میلیاردی تا آخر زندگی خوش باشید و گاه گداری هم یادتان بیفتد که هوادارانی دارید که شب ها گرسنه می خوابند...به عشق عکس های شما.
اعتراف امروز: مردها همیشه مرد نیستند. این را چند روزی است که فهمیده ام.