اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

اول قرار بود هر روز اعتراف کنم. اما انگار اعتراف کردن هم توفیق می‌خواهد که اصلا در بساط ما یافت می‌نشود. برای همین گاه‌گداری این‌جا حرف می‌زنم.

آخرین نظرات

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۸۷، ۰۴:۰۰ ب.ظ

۰

اعتراف8(زمستان گرم)

جمعه, ۴ بهمن ۱۳۸۷، ۰۴:۰۰ ب.ظ
بسم الله
از بچگی از این که فصل ها نقش شان را به خوبی ایفا نمی کردند متنفر بودم. حالا هم زمستان شده مثل بهار. به کوری چشم شاه زمستون هم بهاره!
این روزها نه سیب خوشبو را به روز کردم، نه اعترافات. یک خورده ای به خاطر مثلا امتحانات درگیرم. اما شما جدی نگیرید. چون بیش تر می خوابم!
برای تمام شدن این یکی دو ترم روز شماری می کنم. انگار قرار است از زندان آزاد شوم. روی دیوارهای دانشگاه قرار است چوب خط پر کنم.
شاید وقتی رها شدم، باز در بند دیگری بیفتم. دعایم کنید دربند نروم.
این روزها زندگی کاملا عادی است. البته به جز ریزه کاری ها. الآن هم تا دقایقی دیگر می خواهم بروم پیش امیر که با هم برویم قم. فردا ساعت 10:30 امتحان دارم: پول و بانکداری بدون ربا!
دست و پنجه نرم کردن با اقتصاد، مثل کشتی گرفتن با یک میله آهنی سخت و بیهوده است. همین!
اعتراف امروز:از وقتی دانشجو شده ام دیگر به من نمی گویند شاگرد زرنگ...(اسمایلی غصه)
۸۷/۱۱/۰۴
حسن میثمی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی