اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

دغدغه‌های شخصی حسن میثمی

اعتراف‌های من

اول قرار بود هر روز اعتراف کنم. اما انگار اعتراف کردن هم توفیق می‌خواهد که اصلا در بساط ما یافت می‌نشود. برای همین گاه‌گداری این‌جا حرف می‌زنم.

آخرین نظرات

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۸۷، ۱۱:۵۸ ب.ظ

۵

اعتراف21(Warning)

پنجشنبه, ۱ اسفند ۱۳۸۷، ۱۱:۵۸ ب.ظ

بسم الله

صبح علی الطلوع اعصابمان به نحوی مچاله شد. بعد تا آمدیم عین این اسکناس ها بازش کنیم و تاهایش را صاف و صوف کنیم، یکی دیگر پاهایش را صاف گذاشت روی رگ اصلی اعصاب. نگذاشت خون برسد. بنده خدا جناب اعصاب داشت دست و پا می زد. من می خندیدم. کمکش هم کردم ها. اما خوب خودش از پس خودش باید بربیاید. باید مرد شود. مــــــرد!

حالا هم که واپسین ثانیه های پنج شنبه است دلمان را یکی از رفقا بدجور مچاله کرد. بدجور...!

خدا هم چه حوصله ای دارد ها. نه؟

اعتراف امروز:هنوز نشناختمت. بگو کجایی؟

۸۷/۱۲/۰۱
حسن میثمی

نظرات  (۵)

۰۲ اسفند ۸۷ ، ۱۳:۵۴ یه بنده ی خدا
من طلبنی بالحق وجدنی و من طلبه غیری لم یجدنی.فارفضوا یا اهل الارض ما انتم علیه من غرورها و هلموا الی کرامتی و مصاحبتی و مجالستی و موانستی و آنسوا بی او انسکم و اسارع الی محبتکم(بخشی از یک حدیث قدسی)
چته تو ؟
۰۳ اسفند ۸۷ ، ۰۷:۵۷ مرضیه خواجه محمود
منم با آقای فکری موافقم
چته شما؟!
همین جاس اون چشمای کورتو باز کن می بینیش!!!!!!!
یا ودود.........
سلام
ظاهرا یادت رفته بیخیال بابا ...
یا علی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی